مصائب عصر عاشورا و شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
در کـنـگـرۀ عـرش فـرو ریخـت بنـاها تا از نـفـس افـتـاد جـگـر گـوشۀ طـاها بر خـاك تـنـی مـانـد، كه آیـات مـقـطـع برنیزه سری رفت، كه الشمس ضحیها طاها ! تو نبـودی که ببـینی تک و تـنها آمد به سـر نـور دو چـشـمت چه بـلاها طاها، چه بگویم که در آن شام غریبان انـگـشـتر خـورشـید کجـا رفـت کجـاها قـرآن به هـم ریـخـتـهات را که نـدیـدی در زیـر سـم اسب، در انـبـوه صـداهـا طاها چه نشستی جگر فاطمهات سوخت لا حــــول ولا قـــــوّه الا ب ...الـــهـــا این نـیـزه نـبـایـد بـرود جـانـب زیـنـب سر را بـسـتانـیـد از این سـر به هـواها سر تاب نیاورد و نظر كرد به خـواهر آن لحـظـه چه میگـفـت اخیها بفـداها میدید چه اندازه غریب است ولی نیست این قـافـلـه را قـافـلـه سـالار ...سـواهـا ای مـعـنـی "یـا ایّـتـهـا الـنـفـس" سر تو ای خــون خـدا، مـثـل خـدا، لایـتـنـاهـا یک آیه دهان باز کن ای مصحف خاموش مگذار در این غربت و اندوه مرا...ها! هـفـتـاد و دو منـزل نگـرانی چه كشیدم تـا مـیبـردم قــافــلــۀ عـشــق كـجـاهـا فـرزانگی آنجاست كه مجنون تو باشیم بگـذار بـمـانـیـم در این حـال و هـواهـا |